چي مي دونستي كه اين شعر رو رو بلاگت گذاشتي داداش ؟
حسن .. تو خودت نبودي بهت گفتم ولي باز گفتي برو بابا ... تو چشات تلسكوپ شده ....
پس چرا نديديم ....
راستي ....
به مولا اگه كسي به اين وبلاگ دست بزنه يا موسيثي و شكلش رو عوض كنه ... با من طرفه ... با آقاش طرفه ...
خصوصا مهندس قخري ... گفته باشم ... ها ... تو تلفن هم گفتم ... مهندس من با ضابطه خودم زنده گي مي كنم نه با ضابطه شما ....
يا حق

دادي بر بادم .. بايادت شادم ....
صبخ بي تو رنگ بعد از ظهر يك آدينه دارد
بي تو حني مهرباني حالتي از كينه دارد .
راستي يادم رفت بگم :
اول ... اول ......
آخ كه از آخر اول ... يه كي نيست بگه حالا .....
يا علي مددي

حالا بايد ساعت 8 شب تو پادگان باشم ... مرخصي اين عيد رو خودت جور كردي كه بيام تا روز 4 بعد از تولدت ... بيام سر خونه جديدت .. داداش تازه مي خواستيم اين عيد عقد اخوت بخونيم يادت هست .... پيچوندي نه ؟ من قابل نبودم .. نمي خواستي دم در بهشت معطل بشي نه ... حول شدي باز .... باشه ... بازم ... آخر من بودم .. تو هميشه اول .... مي رم ولي كاش از سر ابزي برنگردم ... منم بيام پيشت .. :
مي خوام بگم منم ببر روم نمي شه ... اين دل هواتو كرده آروم نمي شه .
تا دوري تو داغ بر جبين مي ريزد
چشمم همه اشك آتشين ميريزد
هجران تو را اگر شبي آه كشم
خاكستر ماه بر زمين ميريزد .
يا حق
به بي بي جان سلام برسون بگو ببخشه ما رو ....
هرگز باور نمي كنم ... چون همين الان هم هستي .. چه طوري داداش ....؟