سلام ....
اگر آمد بگویید من آمدم، دیگر نیاید .
ایست ....
قلبم فرمان داد . ایست قلبی --__-_----_این صدای تپش فلبم است ....
کجا در نهانخانه ی دلم
حسینیه است ....آهان ....
مخاطبم زیاد میشود .... پس ، آره در نهانخامه ی دل سینه زنی هست!.
.
.
به کجا چنین شتابان ....
گون از من می خواست بپرسد . یکی از هزاران قدرت عقل آمد و در گلو خفه اش کرد ....
وای وای ... وای ...
این چه گندیست ... چه گندیست که در سینه دارم .
آقا بورو کنار مگه نمیبینی سبز شد ....
.
.
.
.
هر کس میخواهد نشیمنگاه اولیه ی شمشیر آقای
غایب را ببوسد .... زود باشه ، زود باشه!بیاد .... پلاکارد ( به سمت موقعیت شمشیر آقا غایبه!)
اِ اِ اِ اِ اِ اِ .... اینکه
گلو ی من است ..... نه نه نه نه نه نه ...... ... ...... ....
.
.
راستی ممنون که تو این دو تا نوشته های آخرم اینقدر با نظراتتون منو شرمنده کردین ....
حتما برایم دعا کنید .... بد محتاجم الآن ....
.
.
.
.
.
الهی العفو ....
التماس دعا ....
یامحمد و علی
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)