سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه دست نوشته ی دیگه از از نور...

شنبه 86 مرداد 13 ساعت 3:6 عصر

تق ...تق... تق بفرمایید

ببخشید خانوم منشی یه وقت می خواستم.تا سه هفته دیگه وقت نداریم.تازه سه هفته دیگه باید بین مریض بیاین تو.حالا ببینم مریضیتون چی هست؟
یک کم پهلو هام درد می کنه،گاهی اوقات که زیاد راه میرم پاهام به شدت درد می گیره،موقع خواب سر گیجه میگیرم وهزارو یک درد دیگه.تازه از همه مهمتر اینکه احساس پوچی میکنم...فکر میکنم همه به من مضنونند.اعتماد به نفس ندارم.همش یه اضطرابی دارم.انگار همواره یکی دنبالمه و....
اگه یه چیز بپرسم راستشو می گین؟ با کمال میل.
چرا از بین اینهمه دکتر ایشون رو انتخاب کردین.؟البته من وظیفه دارم از ایشون حمایت کنم.خدا وکیلییم تو این چند سال که تو دفترشون کار می کنم تا به حال مریضی ناراضی بیرون نرفته.
مراجعه کننده:خواب خود جواب خودتان را دادید.منشی:میدونم ولی من یه دکتری را سراغ دارم که کارش حرف نداره و در آن واحد به ملیون ها ادم رسیدگی میکنه.مراجعه کننده:اِ. خوب آدرس آن را به من دهید تا یه سری آنجا برم.منشی:پس یادداشت کن..
تو شمال شرق خودتان میدانی است به نام قلب.جلوتر که برید به خیابان دل میرسید.یه دو سه ایستگاه جلوتر به کوچه تنهایی میرسید.در آن کوچه خانه ای وجود دارد که قدیمی است ولی با صفاست.
مراجعه کننده:این آدرس خانه ی ماست که.منشی:این آدرس،آدرس ذات آدمهاست که به آن توجه نمی کنند.
پس فعلا من رفتم.

تق تق تق......تق تق....تق.......تق تق....تق.

ای ای ای.....این در از بس استفاده نشده این صدارو میده.

بفرمایید:وقت می خواستم..این وقت ها را که میگم خود ایشان گفته....

 نوشته شده توسط حسن ک.نظری در تاریخ 22/5/1380

                                                 یا محمد وعلی
                                                               
بیت حسن ک. نظری(امُل جان)



نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)

نظرات دیگران [ نظر]