نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)
و به شکرانه ی احساس نیاز به سجده رفتم ....
پس ....
چشمهارا باید شست .... دست ها را باید آب زد ،دست نمازی گرفت وقدقامت بست ....
قد قامتی که در قیام سجودش فقط شمشیر باشد .آنگاه ....
فزت ورب الکعبه .!!!
یاغیاث ....
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)
سلام... این نوشته ویرایش شد!
تو این دو روز و ...اندی که این پست رو فرستادم . بعضیا فهمیدن چی میگم. خیلی ها هم اصلا انگار نه انگار...
مرتیکه یا زنیکه اومده میگه سلام عزیزم. خیلی زیبا بود و من آپم . آخه تو اصلا خوندی یه بار هم متن رو که این کامنت رو گذاشتی؟
فهمیدم که خیلی ها من رو به خاطر خودم نمیخوان یا برا کامنتاشون میخوان که برم کامنت بذارم براشون، یا برا تبلیغ میان یا برا ....
هیچکی چرا نفهمیده من چی میگم؟(اکثریت رو میگما)
برا همین کامنتای وبلاگ رو بستم. اگه کسی کمکی خواست به من
بکنه تو این شرایط بد روحی برام میل بزنه.(h.aznoor@gmail.com)
ارزش خود انسانها تو این عصر ماشینی ومدرنیسم مرده وارزشی مجازی براش قائلن.
انشاء الله اگه خدا خواست وبرگشتم میدونم این سری تو انتخاب دوستام ولینکام چی کار کنم؟! اگرم نه که مارو به خیر و شما رو بسلامت.
فعلا همین. برام دعا کنید خفن!!
یا حضرت غیاث....
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)