هوس بازي صرف با نام عشقچباولگري کشتن اعتمادو برعکس افکار...اعدام عشقگليم غليظ گذرگاه هاو سرخاب و صد چشم شهوت برستو ليلي وشاني که همراهشان....نه يک "مرد"عاشق...که صد مرد مستبه دنبال اثبات فرهنگشان گرفتار بي بند و باري شدندو يک بند ميماند....آن خانه بودکه بعضي از آن هم فراري شدند...شب قدر با سرمه در اعتکافسر کوچه رفتن به جاي طوافو معناي فرهنگ آنان چه بود؟فقط راه توجيه هر انحراففقط کسب معشوقهاي يادفقط راه از عقده خالي شدنچرا رک نگويم که روشن شود؟فقط هرزه و لا ابالي شدنمن ا وحش سرخاب تا رنگ موبه فتواي هر آيه نارو زدمو با قايق نفي هر قيد و بند....درون لجن زار بارو زدمدرون لجن زار بارو زدمسر انجام در چرخه ي روزگاربس ا ديدن اين همه ننگ و عاربه اينجا رسيدم که در بند "دين"....نه آزاد از بند بي بند و بار...
---enshallah hame chi dorost mishe...man 2a kardam!!---
-sahra-g