کبوتر زخمي چشاش پر اشک شد . نه به خاطر زخم بالش ها.... نه. همه ي حواسش به نامه اي بود که به پاش بسته بود.
مال زمين نبود که رو زمين بمونه. همه چيز رو رها کرد و رفت. زخم بالش رو هم روي نامه جا گذاشت
نامه رنگين تر از قبل شد....
شايد يکي پيدا شه نشون کبوتر رو بشناسه.... شايد يکي پيدا شه بي خيال پا نذاره رو حرفاي نامه .... رو زخم کبوتر...
راستي اين دورو برا کسي پرواز بلد نيست؟؟؟..
کسي هست که نترسه از اين که يه روزي يه يادگاري هم از اون روي نامه بمونه؟؟؟
اگر هست يا علي...
کبوتره خيلي چشم به راهه کبوتره هنوزم همه حواسش به نامه هست..