• وبلاگ : يه امل مدرنيسم نشده!
  • يادداشت : ميثاق ....
  • نظرات : 13 خصوصي ، 30 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يلدا 

    و احساسي که لبريز از تمناي با تو بودن است.....

    وکجا دست هاي زمين راه مي يابد به شانه هاي خورشيد...

    انگار سهم من از همه ي با تو بودن همين خواهد بود که سوزش چشم را از شدت بودنت حس کنم ولي دريغ از يک نگاه.....

    باشد ....

    باشد مادرم..

    با چشمان بسته تو را مي نگرم.

    که عطر ياس وجودت نديده حس کردني است.....

    راستي چرا بوي امروزت کبود تر از ديروز است؟؟؟؟؟.....

    انگار اين بار اين سر درون است که خبر مي دهد از رنگ رخساره.....

    پاسخ

    سلام يلدا خانوم .... قبلنا زياد مارو ميبردي تو حس . انگار از زماني که ما اومديم با مون حال نميکني؟؟ ..... ونيازي که لبريز از تمناي با تو بودن است .... بايد باچشمان بسته تو را بنگرم چون فقط در روياهاي مني و اين ارض بلا گنجايش نه سال بامن بودنت را براي خود قلاده کرده . سلام من را به مرادم برسان اي ياس ارغواني ......