عاشق شده دل من بر روي تو نديده
کي مي شود ببينم آن چهره رشيده
کي مي شود که خاک پاي تو اي حبيبم
گردد به هر دو چشمم چون سرمه اي کشيده
در روزگار غربت از رنج و از مصيبت
وز دوري تو دلبر صبرم به سر رسيده
اي يادگار زهرا اي گلعذار زهرا
هستي بهار زهرا، هم روشني ديده
بشنيده ام صداي زهرا دگر گرفته
صحبت کند وليکن آهسته و بريده
از قامت رشيدش چيزي دگر نمانده
در بستر جدايي رنگ از رخش پريده
صاحب زمان کجايي، پس کي فرج نمايي؟
عجل علي ظهورک، اي يار غم کشيده