برون شو اي غم از سينه، که لطف يار مي آيد
تو هم اي دل زمن گمشو،که آن دلدار مي آيد
سر شب،وقتي داشتم آماده مي شدم برم مسجد براي احياي شب بيست و سوم،به گناهام و روسياهي ام فکر مي کردم و اينکه کدوم يکي از گناهاي اين يک سالم بزرگتر از اوناي ديگه بود... سر نماز اين آيه تو نظرم اومد «« ... لا تايئسوا من رحمه الله،ان الله يغفر الذنوب جميعا»» که هرگز از رحمت خداي کريم نوميد نشويد که خدا همه لغزشها را خواهد بخشيد.
شايد بزرگترين گناه امسالم اين بود که مي خاستم از رحمت بي حد و حصر خدا نااميد بشم...
الهي بفاطمه و بحق سرها المستودع و بحق شهرک الحرام و بحق ليله القدر ««عجل لوليک الفرج»»