سلام مجدد.
از اونجايي که به محض اينکه کانکت شدم يکسره اومدم اينجا به وبلاگ خودم سر نزدم.
ولي بعد از اينکه نظر قبليه رو دادم رفتم وبلاگ خودم و ديدم تشريف آورده بوديد.
خدمت حسن آقا عرض شود که من شروع به نحج البلاغه خوني نکردم.
بلکه از کودکي با نحج البلاغه بزرگ شدم و تا به الان چندين و چند بار کامل خوندمش که تنها چيزي که توي زندگيم دارم که بهش ببالم همينه.
*********
پست آخرم که توش نوشته بودم عنقريب است که از ما دگر اثري باقي نيست يه جمله ي ايحام دار بود.
يه معني که اشاره داشت به مرگ ما توي اين دنيا و فاني بودن ما توي دنياي زميني و اشاره ي ديگرش هم به باقي نمومدن هيچ اثري از خودم.
*******
و اما بعد،در مورد رفتنم هم بگم که براي رفتن دليل هاي قانع کننده اي براي خودم دارم.
گرفتاري هاي درسي،کاري و شخصي-خانوادگي اين مجال رو به من نمي دن که بخوام مثل گذشته به هر مساله اي فکر کنم و بخوام اينجا انعکاس بدم.
من هم به مانند شما خيلي چيزها توي اين جامعه هست که عذابم مي ده.
مثل همين جريان اوتوبوس.
ولي واکنش ها و ديدگاه من ممکنه با شما تفاوت هايي داشته باشه.
خيلي هم دوست دارم در مورد اين مسائل بيام و توي وبلاگم صحبت کنم.
ولي ديگه مجالي براي من نيست.
بايد برم توي اين جامعه ي گرگ و هر چي هنر دارم به خرج بدم که خودم گرگ نشم ولي حداقلش گرگ ها رو بشناسم.
من اصلا عادت ندارم در مورد رفتن هام توضيح بدم.
الان هم راضي نبودم که همين چيزها رو هم گفتم.
چون واقعا تا نباشه کسي توي شرايط من،متوجه نمي شه که حال و روزي دارم.
به هر صورت غرض از مزاحمت من تنفرم از ديدگاه هاي افراطي نسبت به دين و يه سري از مسائل اجتماع بود.
همه ي شناخت من از شما مربوط مي شد به ديدگاه هاي شما توي وبلاگتون.
آشنايي با شما،اونم توي اين دوره هم از مسائل عجيبي بود که براي من اتفاق افتاد.
ولي به هر صورت آخرين صحبتامونه.
راستي،
باز هم قبول ندارم که جاي خالي من رو دشمنان علي پر مي کنن،
چرا ديد شما نسبت با سايرين اينطوريه حسن آقا؟
حرف حرف مياره حسن آقا و منم از اين مساله مي خوام پرهيز کنم.
ممنون که بودن يا نبودنم براتون مهم بود.
حلال کنيد منو.
در پناه خدا...
**************
Peace,Love,Humanity