سلام
مطالب وبلاگتون البته نه همه اما اكثرشون رو خوندم!
عجيبه !!! نمي دونم من درست متوجه نشدم يا ... اما احساس مي كنم اينجا ضد و نقيض زياده ...
شما بالاخره يا اونور خطين يا اين ور خط ديگه ... روي خط كه نميشه موند ريسك و خطرش زياده !!!
اما در مورد پست (( به كجا چنين بي ترمز!؟اندكي فكر! )) ...
احتمالا شنيدي داستان 15 از جلد 1 كتاب با ارزش داستان راستان رو كه خلاصش بدين صورته كه سفيان سوري روزي امام صادق (ع) رو مي بينه كهلباس زيبايي از حرير به تن كردن بهشون اعتراض مي كنن كه چرا خودتو به زيور آلات دنيوي آلوده مي كني؟
امام هم در پاسخش مي فرمايند كه اگر تو وضع زندگي پيامبر رو در مي گيري ... در زمان پيامبر فقر و تنگدستي بر عموم مردم مستولي بود از اين جهت پيامبر هم مثل صحابه شون بودند...