وبلاگ :
يه امل مدرنيسم نشده!
يادداشت :
زماني كه ديگر نبودي ( وقتي من رفيق نيمه راهت باشم )
نظرات :
2
خصوصي ،
79
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
هاتف
حالا بايد ساعت 8 شب تو پادگان باشم ... مرخصي اين عيد رو خودت جور كردي كه بيام تا روز 4 بعد از تولدت ... بيام سر خونه جديدت .. داداش تازه مي خواستيم اين عيد عقد اخوت بخونيم يادت هست .... پيچوندي نه ؟ من قابل نبودم .. نمي خواستي دم در بهشت معطل بشي نه ... حول شدي باز .... باشه ... بازم ... آخر من بودم .. تو هميشه اول .... مي رم ولي كاش از سر ابزي برنگردم ... منم بيام پيشت .. :
مي خوام بگم منم ببر روم نمي شه ... اين دل هواتو كرده آروم نمي شه .
تا دوري تو داغ بر جبين مي ريزد
چشمم همه اشك آتشين ميريزد
هجران تو را اگر شبي آه كشم
خاكستر ماه بر زمين ميريزد .
يا حق
به بي بي جان سلام برسون بگو ببخشه ما رو ....
هرگز باور نمي كنم ... چون همين الان هم هستي .. چه طوري داداش ....؟