• وبلاگ : يه امل مدرنيسم نشده!
  • يادداشت : ثبت است بر جريده عالم دوام ما
  • نظرات : 2 خصوصي ، 37 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حاج اصغر يعقوبي 

    تقديم به خادم الحسين زنده ياد (حسن كوكبيان نظري )به مناسبت فرا رسيدن ايام محرم. روحش شاد

    خواب ديدم خواب اينكه مرده ام

    خواب ديده ام خسته و افسرده ام

    روي من خروارها از خاك بود

    واي قبر من چه وحشتناك بود

    تا ميان گور رفتم دل گرفت

    قبر كن سنگ لحد را گل گرفت

    بالش زير سرم از سنگ بود

    غرق وحشت سوت و كور و تنگ بود

    ناله مي كردم ليكن بي جواب

    تشنه بودم تشنه يك جرعه آب

    خسته بودم هيچ كس يارم نشد

    زان ميان يك تن خريدارم نشد

    هر كه آمد پيش حرفي راند و رفت

    سوره حمدي بريم خواند و رفت

    نه شفيعي نه رفيقي نه كسي

    ترس بود و وحشت و دلواپسي

    آمدند از راه در دم دو ملك

    تيره شد در پيش چشمانم فلك

    يك ملك گفتا بگو نام تو چيست

    آن يكي فرياد زد رب تو كيست؟

    اي گنه كار سيه دل بسته پر

    در ميان عمر خود كن جستجو

    كارهاي نيك و زشت خود بگو

    ما كه ماموران حق داوريم

    نيك تو را سوي جهنم مي بريم

    گفتا عمر خود كردي تباه

    نامهءاعمال تو گشته سياه

    ديگر آنجا عذر خواهي دير بود

    دست و پايم بسته در زنجير بود

    نا اميد از هر كجا دل فكار

    مي كشيدندم به جفت سوي نار

    ناگهان الطاف حق آغاز شد

    ازجنان درهاي رحمت باز شد

    مردي آمد از تبار آسمان

    نور پيشانيش فوق كهكشان

    چشمهايش زندگاني مي سرود

    درد را از قلب ادم مي زدود

    گيسوانش شط پر شور و خروش

    در ركابش قدسيان حلقه به گوش

    صورتش خورشيد بود غرق نور

    جام چشمانش پر از شرب طهور

    لب كه نه سرچشمه اب حيات

    بين دستانش كائنات و ممكنات

    خاك پايش تربت عرش برين

    طره اي از گيسويش حبل المتين

    در قدوم آن نگار مهجبين

    از جلال حضرت عشق افرين

    بر سرش دستار سبزي بسته بود

    در دلم مهرش عجب بنشسته بود

    دو ملك سر را به زير انداختند

    بال خود را فرش راهش ساختند

    غرق حيرت داشتند اين زمزمه

    آمده اينجا حسين فاطمه

    صاحب روز قيامت آمده

    گوئيا بهر شفاعت آمده

    سوي من آمد مرا شرمنده كرد

    مهربانه برويم خنده كرد

    گفت آزادش كنيد اين بنده را

    خانه آبادش كنيد اين بنده را

    اينكه اينجا اين چنين تنها شده

    كام او با تربت من وا شده

    مادرش او را به عشقم زاده است

    گريه كرده بعد شيرش داده است

    بارها بر من محبت كرده است

    سينه اش را وقف هيئت كرده است

    اينكه مي بيني در شور است و شين

    ذكر لا لا ئيش بوده يا حسين

    ديگران غرق خوشي و هلهله

    ديدم او را غرق شور و هروله

    با ادب در مجلس ما مي نشست

    او به عشق من دلش از غم شكست

    سينه چاك آل زهرا بوده است

    چاي ريز مجلس ما بوده است

    خويش را در سوز عشقم آب كرد

    عكس من را در دل خود قاب كرد

    لسم من راز و نيازش بوده است

    خاك من مهر نمازش بوده است

    پرچم من را به دوشش مي كشيد

    پا برهنه در عزايم مي دويد

    اقتدا برخواهرم زينب نمود

    گاه مي شد صورتش بهرم كبود

    بار ها لعن اميه كرده است

    خويش را نذر رقيه كرده است

    تا كه دنيا بوده از من دم زده

    او غذاي روزه ام را هم زده

    اين كه در پيش شما گرديده بد

    جسم و جانش بوي روضه مي دهد

    حرمت من را به دنيا پاس داشت

    ارتباطي تنگ با عباس داشت

    نذر عباسم به تن كرده كفن

    روز تاسو عا شده سقاي من

    گريه كرده چون براي اكبرم

    با خود او را نزد زهرا مي برم

    هرچه باشد او برايم بنده است

    او بسوزد صاحبش شرمنده است

    در مرامم نيست او تنها شود

    باعث خوشحالي اعداء شود

    در قيامت عطر و بويش مي دهم

    پيش مردم آبرويش ميدهم

    باز بالاتر به روز سرنوشت

    ميشود همسايه من در بهشت

    آري آري هر كه پاي بست من است

    نامه اعمال او دست من است

    التماس دعا