بسم الله النور
از بيست و سه سال كمي گذشته است ، از روزي كه به دامان خدا متوسل شدي و فرزندي صالح طلب كردي .يادت هست براي خدا نامه نوشتي و نامه ات را به قرآن به يادگار سپردي و اين يادگار ماند و ماند و ماند تا همين چند روز پيش كه:شاخه حسن وجودت را به سايه سار قرآن سپردي و به تفال برگي از آن گشودي و آيتي به گواهي آرزوي ديرين و برآورده شده ات آمد.تو خود فرزند صالح خواسته بودي و همين قرآن به شهادت آمد كه :الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن مآبو رهسپارش كردي.برگرد. فقط كمي برگرد و نگاه كن يادت هست . به پايش نشستي و از قطره قطره وجودت آب حياتش دادي .مي خنديد، تو هم مي خنديدي. ناله مي كرد، تو نيز هم ناله اش مي شدي. برمي خاست، بلند مي شدي . مي دويد ، تو هم مي دويدي تا اين كه پينه دستانت گل كرد و روزي رسيد كه ديگر به پايش نرسيدي.از كملين بشارت كمال گرفته بود* و سرمستانه آهنگ رفتن داشت و عزم وصال كرده بود.و مگر نه اين كه : الدنيا سجن المؤمندنيامان چه تنگ بود برايش و تنگ دلش ديگر تاب ماندن نداشت.او بال گشود و پرواز كرد . و اين بار ديگر تو به او نرسيدي و ماندي تا شاهد پروازش باشي . ماندي و در برابرت راهي كه او رهسپارش بود.جاده اي بي انتها در اين غربت كده عالم كه اكنون رهروي را به خود مي خواند.جاده اي از نور و تا نور.و او در اين راه چه زيبا تصوير نور را سروده بود و راز آمدن و رفتن را دانسته بود.حركت از نور و به سوي نور كه ما از اوييم و به سوي او باز مي گرديم.كدام پير و جوان را ديده ايد كه 5-6 روزه 15 بار برايش قرآن ختم كنند.و يا كدام عالم و عابد را ديده ايد كه در شب وداعش با عالم خاكي ، خانه خدا را به نيابتش طواف كنند؟و كدام بنده سالك خدا را ديده ايد كه نماز ليله الدفنش در مرقد نبوي و بارگاه علوي و حريم حسيني و آستان رضوي خوانده شود.تو را غمي نشايد كه ما را شريك آن بداني . ما را اگر لياقتي باشد هم راه خود بدان و بگذار تا هم سفرانت در كوچه باغ هاي نور باشيم.يا محمدو يا علي*در آخرين سفرش به قم و در ديدار با آيت الله العظمي بهجت