سلام خوبي حسن آقا (اينا) .. خدائيش از اولشم بلند پرواز بودي كه حالا ما بخاطر حالي به حالي شدنت بايد بيايم پيش خونوادت حاضري بزنيم .. مجبور بودي اينهمه تن تن پله هاي ترقي رو يكي در ميون طي كني؟
اهان راستي من قبلا كتبا اجازه صحبت كردن به هر مدل كه دلم خواست رو گرفتما .. كسي نياد بگه اين بچه ي شوت (يعني من) با اين طرز حرف زدن باعث تاثير منفي روي حسن ميشم .. البته شايدم شدم .. خدا رو چه ديديد.
راستي حسن، كلك نگفته بودي فوتبالم بلدي .. الانم لابد با بروبچز محله ي بالا يه جام به مناسبت دهه فجر راه انداختيد و اونارم كلافه كرديد .. جون من ديگه دست از سر كچل اون بد بختا بردار .. اونا خودشون كلي بدبختي و بي چارگي دارن .. بذار راحت باشن .. راستي اونجام با پيام گروهيات ملت رو بي چاره ميكني يا نه .. اصلا فكر كنم يه شعبه از وبلاگ ازنور رو هم اونجا راه انداختي هان .. خوبه خيلي جالبه .. راستي فرصت كردي سفارش مارم به اون وريا بكن هوامونو داشته باشن .. حرف زياد دارم اگه فرصت شد بعدا بهت ميگم .. راستي يادته يه روز زنگ زده بودي و من توي يه شرايطي بودم كه نميتونستم درست جواب بدم و بايد رسمي جواب ميدادم تو هم كه موقعيت منو فهميده بودي چقدر ليچار بارم كردي و بهم خنديدي .. ولي منم نذاشتم يه دونه بيفتي بالا .. بعدا جبران كردم ... يادته كه ...