بابا خوشتيپ .. پريشبي كه ديدمت ... سفيد بيشتر بهت ميو مد .. من كه تاا حالا نديده بودمت ... اين طوري ... ولي قسمت من هم شد ... خوابت رو ديدم ....
رو دستات بلندم كردي ..... گفتي نذار مادر ناراحت بشه .. بعد هم رفتي .. بچه چقدر مي خندي ... ؟ چرا از گناهام كه تو اين مدت ديدي هيچي نگفتي ... همين خنده هات مي سوزونه ديگه ... هميشه وقتي با مامان بحثم مي شد تو مي گفتي ... اسن طوري نه ... نه .. نه ....پري روز هم من با مامان بحثم شد و باز تو اومدي .... كجايي آخه .... يا حق دلم گرفت .. سوخت