من گريههام رو همون روز تولدت که اومديم تهران کردم. يادش بخير؛ بابات هم داشتند از شوق گريه ميکردند، مخصوصا اون موقع که آقاي اسماعيلي رو بغل کرده بودند. من عکسش رو دارم.
اصلا حکايت ماها خيلي عجيبيه. توي عروسي، تولد، جشن... گريه ميکنيم. گريه نداره. مبارک باشه تولدت.
راستي اون ورا کسي گريه هم ميکنه؟ ميذارن آدم گريه کنه؟ يا همهش بايد بخنديم و شاد باشيم؟ البته من که اوضاع خرابه. اونور بايد داد و بيداد کنم احتمالا... وقتي به گريه و خنده نميرسه.
مبارک باشه تولدت.
جاري باشي...