اینم شب جمعه ی آخر سال ما...
با معرفتا اموات یادتون نره... ما هم هستیم
اپیزود صفرم:
دردیارتو غریبیم و هوادار غریب خوش بود کر بنوازی صنما یار غریب
جمله اسرار خداوند دل است دل به من ده که بگویم همه اسرار غریب
1.اپیزود اول:
هر کاری کردم در باره ی یه چیزی غیر از درونیاتم بنویسم نشد ،که نشد.
هی خواستم یه چیزی بنویسم که مثل توپ تو پارسی بلاگ صدا کنه ، دیدم فایده نداره.همینطوری مناسبتها دارن میان و میرن ولی من هنوز اندر خم یک کوچه ام.
2.اپیزود دوم:
پنچ شنبه ای که گذشت ،آخرین فرصت برای به دست آوردن دل اسیران خاک بود . ماهم طبق سنوات گذشته رفتیم سر قبر عمو های نامردم که اون زمان تو خوردن شهد شهادت با هم کورس گذاشته بودند وبا این امر مرا از داشتن دوتا عموی نازنین محروم کردند. اسم یکیشون احمد واون یکی محمد حسن بود. من برای دیدن محمد حسن سه چهار ماه دیر اومدم ولی احمد رو که چهار پنچ سال بود که میدیدم .
از کجای نامردی هاش برات بگم .
آقا تو همون مدت کم انقدر به من مهربونی کرد که هنوز هم مزه ی انگشتای خوشگل و پفکایی که می خرید وموتور سواری هایی که منو میبرد ونماز جمعه های دو نفریمون و ....
زیر زبونمه . حالا این آدم با اینهمه مهربونیش یه دفعه عروجش رو از آسمون شروع کرد و رفت . اینجا اول بی معرفت بازیاش بود. رفت پیش خودشم نگفت من که میخواستم برم چرا دل اینو اسیر خودم کردم .(این چشمای ماهم عجب بیجنبنا ، تا تقی به توقی میخوره شروع میکنن به دریا شدن)اصلا اینا به درک .چرا سرقفلی دلم رو برد ولی سر قفلی مرامشو به من نداد.
.... الآن ساعت حدود شش و نیمه که من سرمو از رو قبر اون عزیزتا میام بر دارم میبینم که یه شاخه شمعدونیه کوچیک ،سرشو از ترکهای ناشی از تازیانه ی زمان روی سنگ قبر یارم بیرون کرده و به انتظار آفتابی برای شروع استفاده از خوان پر برکت
گل من است.نکته : گر گدا کاهل بود ، تقصیر صاحب خانه چیست؟!؟!
اپیزود سوم:
این اپیزود فعلا آماده نیست ...
التماس دعا ....
یاعلی مدد
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)