سلام هميشه به اين مي انديشم كه
چرا در پس اين حال خراب من و شب جلوه گر ماه شديم
منيدان چرا هميشه مي خواهم آن چيزي را كه ديگران مي گويند درك كنم اما حيف .. اين ها كه گفتي گوشه اي است از تمام چيزهايي است كه
در نهانخانه ي وجدم سالهاست پنهان است و مي خواهم به زبان بياورم ولي گوشي كه شنا باشد كجاست ... هر روز ذكر مان همينهاست ولي دلمان گواه برچيز ديگري است ولي اي كاش مي شد دل و زبان ما يكي شود آن وقت ميشويم مدينه اي فاضله ولي نميدانم شايد اين حرف ممتنع الوجود باشد شايد نه ... ولي اين را ميدانم كه او خواهد آمد .
راستي سوالي دارم چگونه نوشته هايت را در قشمت موضوع بندي ذخيره كردي اگر ممكن است كمكم كن من هم مي خواهم همانند شما مطالب خود را موضوع بندي كنم .
موفق باشي يا علي