و عليكم ...
حال نفرينت بهر چه بود نمي دانم... من بنا برخي قواعد همه را ياد مي كنم .. توكه جاي خود داري ....
بدبختي از آن جا ست كه ما خود ادعاي مان پاره كرده فلان عالم را :
و چون به آنها گفته مي شود فساد نكنيد مي گويند ما خود اصلاح گريم ...(بفره-11)
خب ديگر همين است ... زندگي را مي گويم ... خودم را ....تورا... اين روزمره گور به گوري و اين دل وا مانده را ... همين كه بوي تعفنش جهان را مي گيرد اگر او ستار نبود ....همين كه من و تو را . همان 2 سالي كه بر من عمري بود ... آواره مدرنيسم كرد و مارا در اثبات عدم امليت فنا كرد .. همان كه هنوز خيلي ها مي گويند در آن سينه زني هست ولي كدام سينه و كدام مرثيه خدا مي داند ....؟!!!؟!!
كفرم ميگيرد از اين گنده بازي هاي خودم از اين كه هنوز اندازه دهانم را نمي دانم ... اندازه گليمم را هم ايضا ...
حكما همان كه گفتي شمشيرش اول بر گردن من و امثال من است ...
و به تحقيق روزگار است كه مرا مي چرخاند نه من چرخ روزگار را ...
و همان قرآن بر كمر من مي زند كه هان :
فا اصابكم مصيبه فبما كسبت ايديكم (شوري-30)
هر مصيبتي بر شما وارد مي شود . دست آورد خود شما ست ...
هزار بار هم گفته من توبه پذيرم ... (مي خواي آيه اينم بنويسم) (نور-10 )
اين نهان خانه دل جان من اگر گوشش بده كار بود كه من في الحال در ملكوت و ما فيهايش به ريش امثال خودم مي خنديدم ...
من كه كارم از دعا گذشته است . لما اگر نفس بعضي هم بر ما بگذرد ضرري ندارد ...
يا حق